در حضور باد
کلماتم را
در جوی سحر می شویم
لحظه هایم را
در روشنی باران ها
تا برای تو شعری بسرایم روشن
تا که بی دغدغه
بی ابهام
سخنان را
در حضور باد
_ابن سالک دشت و هامون_
با تو بی پرده بگویم
که تو را
دوست می دارم تا مرز جنون
"محمد رضا شفیعی کدکنی"
سکوت
به جای اینکه به سکوت افراد توجه کنیم،
فقط به فریادشون میرسیم.
بیاید دیگه دیر نرسیم.
گل سرخ
کار ما شاید این است
که در "افسون " گل سرخ شناور باشیم.
قاصدک
از کجا،وز چه خبر آوردی
خوش خبر باشی،اما
گرد بام و در من،
بی ثمر می گردی!
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری،نه ز دیار و دیاری،باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک،
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو،دروغ!
که فریبی تو،فریب!
قاصدک! هان ،ولی آخر ...، ای وای ...!
راستی آیا رفتی با باد
با توأم ، آی ،کجا رفتی ... های!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
در اجاقی _طمع شعله نمی بندم_
خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک ،
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند.
"مهدی اخوان ثالث"
بهترین لحظه ی زندگی ام
هر روز به راهی که تو در آن قدم میگذاشتی و برای همیشه رفتی نگاه میکنم،
و هر روز وقتی به یاد می آورم
که آن لحظه وقتی در میان سیلاب اشک مرا در آغوشت گرفتی،
و خداحافظ آخرین حرفت برای این قلب پاره پاره بود،
از ثانیه ی پیش مطمئن تر میشوم که آن لحظه در آغوش تو بهترین لحظه ی زندگی ام بود.
روز مرد
وقتی پشت سرپدرت ازپله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره
میفهمی پیرشده
وقتی داره صورتشو اصلاح میکنه ودستش میلرزه
میفهمی پیرشده
وقتی بعدغذا یه مشت دارو میخوره
میفهمی چقدردردداره اما هیچ چی نمیگه
ووقتی میفهمی نصف موهای سفیدش
به خاطرغصه های توبود